زندگی یعنی:  بخند هر چند که  غمگینی.ببخش هرچند که  مسکینی .  فراموش کن هرچندکه دلگیری . آری اینگونه

 

***نسیم معرفت***

 

 

به نام خدا

نصیحتِ حافظ

 

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند

جوانان سعادتمند     پند پیر      دانا را

دیوان حافظ با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 3 .

شِنُفتن نُصح و خیر خواهیِ بزرگانی که فراز و فرود ها را طی نمودند  و در پبرتو تهذیب و اخلاص به شاهراهِ حقیقت و نور رسیدند    و  به وصال محبوب و معشوقِ حقیقی در آمدند  زمینه ساز سعادت و نجات و رستگاری برای کسانی است که در هوای نفس و چاه طبیعت گرفتارند . یکی از کسانی که در پرتو شریعت و طریقت و بهره مندی از قرآن کریم به فراز قُلّه های کمال انسانی و روحانی دست یازید و به عالی ترین مرتبه عروج عرفانی و معنوی رسید و مراتب سلوک را به تمام کمال در نوردید ، مرحوم جناب خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی است که از علماء و عرفاء و شعراء برجسته قرن هشتم هجری قمری می باشد . دیوان حافظ که سراسر حکمت و معنا است یکی از بارزترین شاهکار شعر عرفانی و معرفتی و ادبی است که به لسانُ الغَیب معروف می باشد .

شعر حافظ همه بیت الغَزَل معرفت است  آفرین بر نَفَس دلکش و لطف سخنش

دیوان حافظ دیوان حافظ  با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 286 .

حافظ در غزل 368 می فرماید :

 

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ

هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم

 

ودر غزل 343 فرمود :

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ    

از یُمن دعای شب و وِرد سَحَری بو .

جناب حافظ با اِشراف به همه مراحل سلوکی و معرفتی ، واماندگان چاهِ نفس و طبیعت و درماندگان عالم ناسوت را دعوت به  پرواز به سوی کمال و معرفت و عشق می نماید و چه زیبا سروده است  :

 

 

ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مِسِ وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زَر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش( یا عشق)  دور کرد

آن گه رسی به خویش(عشق) که بی خواب و خور شوی

گر نور عشقِ حق   به دل و جانت اوفتد

بالله    کز آفتاب    فلک    خوبتر   شوی

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مَبَر

کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سَرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شَوَدت مَنظر نظر

زین پس شکی نمانَد که صاحب نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زَبَر شود

در دل مدار هیچ که زیر و زَبَر شوی

گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی


دیوان حافظ دیوان حافظ  با تصحیح مرحوم عبد الرحیم خلخالی غزل 485 .


هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

دیوان حافظ غزل 81 .


آن کس است اهل بشارت که اشارت داند







برچسب ها : نصیحتِ حافظ  , ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی(گیلان نشاط)  ,