***نسیم معرفت***
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ اَلحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی مُحَمَّدِِ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ وَ بَعدُ فَقَد رَتَّبتُهُ عَلی مُقَدَِّمَةِِ وَ مَقاصِدَ وَ خاتِمَةِِ
اَمَّا المُقَدَِّمَةُ فَفِی بَیانِ اُمُورِِ :
اَلأَوَّلِ : [مَوضُوعِ العِلمِ وَ مَسائِلِهِ]
اِنَّ مَوضُوعَ کُلِّ عِلمِِ وَ هُوَ الَّذی یُبحَثُ فِیهِ عَن عَوارِضِهِ الذّاتِیَّةِ : اَی بِلاواسِطَةِِ فِی العُروضِ - هُوَ نَفسُ مَوضُوعاتِ مَسائِلِهِ عَیناََ وَ ما یَتّحِدُ مَعَها خارِجاََ وَ اِن کانَ یُغایِرُها مَفهُوماََ تَغایُرَ الکُلِّیِّ وَ مَصادیقِهِ وَ الطَّبیعِیِّ وَ اَفرادِهِ
ترجمه : حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالم است و درود و سلام قلبی و لسانی بر محمد و خاندان پاکش و لعنت خداوند بر همه دشمنانشان باد .
و بعد از حمد و ثنای الهی چنین می گویم که کتاب کفایةُ الأصول را به سه بخش مقدِّمه و مقاصد و خاتمه مرتب و منظم کردم .
و اما در مقدمه کتاب چند امر و مطلب ذکر می شود :
امر اول در رابطه با موضوع علم اصول و مسائلش می باشد .
موضوع هر علمی که در آن از عوارض ذاتیه آن موضوع بحث می شود ، در واقع و عینا نفس همان موضوعات مسائلش است که در خارج و مصداقاََ با آن ها (به حمل شایع صناعی) اتحاد دارد اگرچه از نظر معنی و مفهوم و به حمل اوّلی ، این دو [یعنی موضوع علم و موضوعات مسائلش] با هم مغایرت و غیریّت دارند همانند مغایرت کلی طبیعی و افرادش (که از نظر معنی و مفهوم لفظی غیر هم هستند ولی در خارج و مصداقاََ و به حمل شایع صناعی نفس و عین هم می باشند .)
توضیح متن :
مرحوم آیت الله مُلاّمحمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی کتاب ارزشمند کفایةُ الأصول خود را بر اساس یک مقدمه (که مشتمل بر سیزده امر است) و مقاصد اصلی هشتگانه و یک خاتمه (یعنی مبحث اجتهاد وتقلید) تنظیم و مرتب نموده است .
در مقدمه کتاب به سیزده امر پرداخته است که یکی از آن ها در باره موضوع علم اصول است و قبل از بررسی موضوع علم اصول ، به موضوع مطلق علم اعم از علم اصول و غیره (به عنوان یکی از عناوین رؤوس ثمانیه) اشاره نموده است . قُدَماء از منطقیین در اوائل کتابشان جهت استفاده بهتر طالبینِ علم( اعمّ از معلِّمین و متعلِّمین) هشت چیز را به عنوان رؤوس ثمانیه یا مبادی هشتگانه ذکر می کردند که عبارتند از :
1- تعریف علم
2-موضوع علم
3-فائده علم
4-مؤلِّف علم
5- ابواب و مباحث علم(عناوین یا فهرستی از ابواب و فصول علم)
6- مرتبه علم یعنی مقام و مرتبه آن علم نسبت به علوم دیگر
7-غرض و غایت علم یعنی مقصود و هدف از تحصیل آن علم چیست؟ البته فایده علم مترتب بر غرض آن است مثلا غرض از تحصیل علم منطق تمییز بین حق و باطل است و فایده آن مصونیت از خطا در فکر و اندیشه است ...
8-اَنحاء تعلیمیه یا شیوه ها و روش های تعلیم و آموزش (مِتُدُلُوژی یا روش شناسیMethodology ) . اَنحاء تعلیمیّه عبارتند از تقسیم و تحلیل و تحدید و برهان . [علامه شهید مرتضی مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران بخش فلسفه و حکمت (طبقه سوم از فلاسفه) ص 540 می فرماید : مبتکر اَنحاء تعلیمیه معلِّم ثانی یعنی جناب ابونصر محمدبن محمد فارابی بوده است. ]
چون این امور هشتگانه اجمالا و سربسته به اصل و ریشه و رأسِ مقاصد و مطالبِ اصلی کتاب و علم موردنظر اشاره دارند لذا آن ها را رؤوس ثمانیه می گویند
در کتابِ «أَلحاشِیَة عَلی تهذیبِ المَنطِق» چاپِ انتشارات جامعه مدرسین که همراه با حواشی میرزا محمد علی تبریزی است در ص 119 در باره وجه تسمیه «رُؤوس ثمانیه» چنین آورده است :
قَولُ المُصَنِّفِ : وَ کانَ القُدَماءُ ما یُسَمُّونَهُ الرُّؤُسَ الثَّمانِیَّةَ : اَقُولُ : اَمّا تَسمِیَتُهُم بِالثَّمانِیَّةِ فَظاهِرُُ وَ اَمّا بِالرُّؤُسِ فَلِأَنَّها لَمّا کانَت مُشعِرَةََ بِالمَقاصِدِ المَذکُورَةِ فِی العِلمِ عَلی سَبیلِ الأِجمالِ ، کانَت کَأَنَّها رُؤُسُها وَ اُصولُها .
مرحوم میرزا محمد علی تبریزی صاحب حواشی بر حاشیه ملّا عبدالله می گوید : در باره قول مصنِّف (یعنی ملّا سعد تفتازانی) که در متن کتاب گفته است :وَ کانَ القُدَماءُ ما یُسَمُّونَهُ الرُّؤُسَ الثَّمانِیَّةَ : یعنی قُدماءِ از منطقیین ذکر می کنند آنچه را که نامگذاری می نمایند به رُؤوس ثمانیه ، چنین می گویم : اما نامگذاری رُؤوس ثمانیه (اصول هشتگانه) به ثمانیه روشن و واضح است چون هشت تا است . و اما نامگذاریش به رُؤوس به این جهت است که هنگامی که این رُؤوس (اصول هشتگانه) به نحو اجمال و سربسته به مقاصد و مقصد های علمِ موردِ نظر ، اِشعار و اشاره دارد گویا به منزله رُؤوس و ریشه ها و اصول آن مقاصد محسوب می شود .
مرحوم آخوند خراسانی از میان رؤوس ثمانیه به دو مورد از آن ها در آغازین کتاب خود اشاره نموده است که یکی از آن ها تعریف علم و دیگری موضوع علم است . نخست به موضوع مطلقِ علم می پردازد و می فرماید :
موضوع هر علمی آن چیزی است که در آن علم از حالات و اوصاف و عوارض ذاتیه آن موضوع بحث می شود . مثلا در علم نحو از عوارض و احوالات کلمه و کلام (مثل اَلفاعِلُ مَرفُوعُُ - اَلمُبتَدا مَرفُوعُُ - اَلخَبرُ مَرفُوعُُ - اَلمُضافُ اِلَیهِ مَجرُورُُ - اَلمَفعُولُ مَنصُوبُُ...) بحث می شود پس موضوعِ علمِ نحو کلمه و کلام است و حالات و احوالاتی مانند مرفوعیّت و منصوبیّت و مجروریّت و .... حَولِ مِحورِ «کلمه و کلام» مطرح می گردد. و اینها از عَوارضِ ذاتی کلمه و کلام محسوب می شوند .
سؤال : مراد از عَوارِض ذاتیه چیست ؟
پاسخ : در پاسخ به این پرسش می گوییم که در مبحث کلّیات خمس در منطق یک ذاتی داریم و یک عَرَضی . در کتاب اَلمَنطِق از مرحوم آیت الله شیخ محمد رضا مظفر ص 90 در باره ذاتی چنین آمده است : هُوَ المَحمُولُ الَّذی تَتَقَوَّمُ ذاتُ المَوضُوعِ بِهِ غَیرُ خارِجِِ عَنها ... یعنی ذاتی آن محمولی است که ذات و حقیقت موضوع مُتقوِّم به آن می باشد و داخل در ذات موضوع و جزیی از آن است و به عبارت دیگر قوام موضوع وابسته و متوقف برآن است و ماهیت و حقیقت موضوع تحقق پیدا نمی کند مگر بواسطه آن . مثل اَلأِنسانُ حَیوانُُ - اَلأِنسانُ ناطِقُُ که در این دو قضیه کلمه انسان که نوع است ، موضوع واقع شده و کلمه حیوان و ناطق که جنس و فصل هستند هریک جزیی از ذاتیات انسان را تشکیل می دهند و به عنوان ذاتی بر او حمل می شوند
و در باره عَرَضی چنین ذکر شده است : هُوَ المَحمُولُ الخارِجُ عَن ذاتِ المَوضُوعِ ... یعنی عَرَضی آن محمولی است که خارج از ذات و حقیقتِ موضوع می باشد و بر آن حمل می گردد مثل اَلأنسانُ کاتِبُُ که کلمه کاتب و کتابت خارج از ذاتِ انسان است (جزیی از ذات نیست ) و بر آن حمل شده است . حال که مراد از ذاتی و عَرَضی در کلیات خمس را دانستیم بر می گردیم به عنوانِ «عوارض ذاتیه» که مرحوم آخوند خراسانی در متن کتابش به آن اشاره کرده است .کلمه اَعراض جمع عَرَض و کلمه عوارض جمع عارض است و مراد از عارِض و عَرَض در اینجا (که از آن عَرضَی اراده می شود) در مقابل ذاتی باب کلیات خمس است . یعنی چیزی است که خارج از ذاتِ موضوع و معروض است و بر آن عارض و حمل می شود . مشهور از منطقیین(علماء منطق) عَرَض را 9 قسم کرده اند که سه قسم آن را به اتفاق ، عرض ذاتی نام نهادند و سه قسم دیگر را به اتفاق ، عرض غریب می گویند و یک مورد هم مورد اختلاف است که آیا عرض ذاتی است یا عرض غریب و دو مورد هم وضعیت روشنی ندارد و مسکوت گذاشته شده و مورد عنایت و توجه منطقیین واقع نشده و محل بحث قرار نگرفته است که آیا عرض ذاتی است یا عرض غریب؟ و می توان در ردیف عَرض غریب محسوب نمود .
[ علامه شهید مرتضی مطهری در کتاب شرح مبسوط منظومه جلد دوم ص153 در باره عَرَض چنین می گوید : ... در گذشته گفتیم که کلمه عَرَض را یک وقت در باب مَقولات عَشر بکار می برند . اگر در باب مقولات بکار برند در مقابل جوهرِِ مصطلح قرار می گیرد که شامل کیف و کم و ... یعنی آن نُه مقوله معروف می شود . قهرا وقتی جوهر بگوییم آن یک مقوله ای می شود که در مقابل اَعراض است . جوهر و عَرَض به این معنی که در مقولات عشر ذکر می گردند از امور نسبی نیستند یعنی اینطور نیست که این شئ نسبت به یک شئ ، جوهر باشد و نسبت به شئ دیگر عَرَض . آنچه که عَرَض است ، عَرَض است و آنچه که جوهر است ، جوهر است ولی یک وقت هست که ما می گوییم عَرَض و مقصودمان این است که چیزی با مقایسه با چیز دیگر ذاتی آن نیست که اصطلاح بهتر این است که بگوییم عَرَضی یعنی این شئ را وقتی با شئ دیگر مقایسه بکنید ذاتی آن نیست بلکه عَرَضی است ولی ممکن است با مقایسه با شئ دیگر ذاتی آن باشد یعنی یک امر مقایسه ای و نسبی است مثلا ناطق ذاتی انسان است ولی ذاتی حیوان نیست بلکه عَزَضی حیوان است . (ناطق) ذاتی انسان است چون جزءِ انسان است ولی ذاتی حیوان نیست چون جزءِ حیوان نیست . و نیز علامه شهید مرتضی مطهری در کتاب آشنایی با علوم اسلامی ص 31و32 در باره عوارض ذاتیه چنین می گوید : ... عبارتی که از منطقیین و فلاسفه در تعریف موضوعِ علم بکار برده اند این است :مَوضُوعُ کُلِّ عِلمِِ هُوَ ما یُبحَثُ فِیهِ عَن عَوارِضِهِ الذّاتِیَّة ... این دانشمندان بجای اینکه بگویند موضوعِ هر علمی عبارت است از آن چیزی که آن علم از احوال و خواص و آثار او بحث می کند بجای احوال و آثار ، کلمه قلمبه «عوارض ذاتیه» را بکار برده اند . چرا ؟ بی جهت ؟! نه ، بی جهت نیست . آنها دیده اند که احوال و آثاری که به یک چیز نسبت داده می شود بر دوقسم است . گاهی واقعا مربوط به خود اوست (مثل اَلأِنسانُ مُتَعَجِّبُُ) و گاهی مربوط به او نیست بلکه مربوط به چیزی است که با او یگانگی (و اتحاد) دارد مثلا می خواهیم در احوال انسان بحث کنیم ، خواه و ناخواه از آن جهت که انسان ، حیوان هم هست و با حیوان یگانگی دارد ، خواص حیوان هم در او جمع است ( مثل اَلأِنسانُ مُتَحَرِّکُُ لِأَنَّهُ حَیوانُُ که در این مثال تحرُّک و حرکت و مُتَحَرِّکُُ از خواص حیوان است که به انسان حمل شده است. حیوان با انسان مرتبط است زیرا که حیوان جرءِ ذاتی انسان می باشد و حرکت و تحرُّک بواسطه حیوان به انسان عارض و حمل شده است لذا مُتحرِّک بودن عَرَض غریب برای انسان محسوب می گردد ) از این رو کلمه عَرَض ذاتی را بکار برده اند و آن کلمه را با تعریفی مخصوص مشخص کرده اند که این اشتباه از بین برود و به اصطلاح عوارض غریبه خارج شود . ]
ما در اینجا تمام اقسام 9 گانه عرض(اعم از ذاتی و غریب) را بر طبق گفته منطقیین با ذکر مثال بیان می کنیم و بعد نظر مرحوم آخوند خراسانی را ذکر می کنیم که آیا ایشان در تعریفی که برای موضوع علم آورده (اِنَّ مَوضُوعَ کُلِّ عِلمِِ و هو الَّذی یُبحَثُ فیه عن عَوارضِهِ الذّاتیة : ای بلاواسطةِِ فی العُروضِ... ) موافق با نظر منطقی ها می باشد یا نه ؟
اقسام نُه گانه عَرَض : این اقسام نه گانه به سه صورت قابل تصویر است :
صورت اول : چیزی(عَرَضی) که عارض بر شئ(معروض) می گردد بدون واسطه که سه قسم است :
1-نسبت بین عارض و معروض تساوی است مثل اَلأِنسانُ مُتَعَجِّبُُ . در کتاب مُنتَهَی الدِّرایَة ج 1 ص 16 آمده است که گفته شده وصف تَعَجُّب( مُتَعَجِّبُُ) بدون واسطه بر انسان عارض می شود ( این مورد طبق نظر منطقیین و مرحوم آخوند خراسانی عرض ذاتی است )
2- عارض اعمّ از معروض است مثل اَلنّاطِقُ حَیوانُُ - اَلأَربَعَةُ زَوجُُ . در این مثال ها کلمه حَیوانُُ اعم از اَلنّاطِقُ است و برآن عارض و حمل شده است ( حیوانیت جزء ناطق نیست بلکه جزء انسان است) و کلمه زَوجُُ اعمّ ازاَلأَربَعَةُ می باشد و بر آن حمل و عازض شده است ( عرض غریب + این مورد مسکوت گذاشته شده و مورد توجه منطقیین واقع نشده و مورد بحث قرار نگرفته است که آیا عرض ذاتی است یا عرض غریب؟)
3- عارض اخصّ از معروض است مثل اَلحَیوانُ ناطِقُُ . در این مثال کلمه ناطِقُُ اخصّ از اَلحَیوانُ می باشد و بر آن عارض شده است ( ناطقیت جزء حیوان نیست بلکه جزء انسان است. ( عرض غریب + این مورد مسکوت گذاشته شده و مورد توجه منطقیین واقع نشده و مورد بحث قرار نگرفته است که آیا عرض ذاتی است یا عرض غریب؟)
تذکر : در مثال های بالا خودِ ذاتِ معروض(اَلأِنسانُ - اَلنّاطِقُ - اَلأَربَعَةُ - اَلحَیوانُ ) اقتضاء آن عوارض (مُتَعَجِّبُُ - حَیوانُُ - زَوجُُ - ناطِقُُ ) را دارد نه چیز دیگری . واسطه ای در این حمل ها و اتصاف ها وجود ندارد .
صورت دوم : چیزی (عَرَضی) که عارض بر شئ(معروض) می گردد با واسطه داخلیه( یعنی از اجزاء داخلی موضوع و معروض است) که دوقسم است :
1- عارض برشئ (معروض)می شود با واسطه داخلیه اعمّ که جنس باشد مثل اَلأِنسانُ مُتَحَرِّکُُ بِالأِرادَةِ لِأَنَّهُ حَیوانُُ . در این مثال کلمه «حَیوانُُ» که جنس می باشد واسطه داخلیه اعمّ است برای عُروض و حملِ «مُتَحَرِّکُُ بِالأِرادَةِ» بر اَلأِنسانُ . کلمه انسان از نظر منطقی ، نوع است و نوع از دوجزء داخلی تشکیل شده که عبارتند از جنس وفصل . (مورد اختلاف است به این معنی که قُدَماء و متقدّمین آن را از اَعراض غریبه و مُتأخرین آن را از عوارض ذاتیه شمرده اند ) + این مورد از نظر مرحوم آخوند خراسانی عرض ذاتی است
2- عارض بر شئ (معروض)می گردد با واسطه داخلیه ای که با معروض نسبت تساوی دارد مثل اَلأِنسانُ مُتَکَلِّمُُ لِأَنَّهُ ناطِقُُ . در این مثال کلمه «ناطِقُُ» که فصل می باشد واسطه داخلیه مساوی است برای عُروض و حملِ«مُتَکَلِّمُُ» بر اَلأِنسانُ . ( این مورد طبق نظر منطقیین و مرحوم آخوند خراسانی عرض ذاتی است )
تذکر : چیزی که جزئیت دارد و جزئی از حقیقت و ذات شئ را تشکیل می دهد یا جنس است و یا فصل (مثل انسان که از نظر منطقی به آن نوع گفته می شود و با تحلیل ذهنی و عقلی متشکل از دوجزء یعنی جنس و فصل می باشد ) . اگر جنس باشد اعمّ از موضوع(معروض) خواهد بود و اگر فصل باشد ، نسبت تساوی با موضوع(معروض) خواهد داشت و فرض سومی قابل تصور نیست که که اخصّ از ذاتِ موضوع و معروض باشد زیرا که جزء مُقوِّمِ ذاتِ موضوع ، یا جنس است که اعمّ است و یا فصل است که نسبت تساوی با ذاتِ موضوع دارد و شئ ثالثی در کار نیست که اخصّ از موضوع باشد
صورت سوم : چیزی (عَرَضی) که عارض بر شئ(معروض) می گردد با واسطه خارجیه(یعنی خارج از ذاتِ موضوع و معروض) که چهار قسم است : ... .... .... .... .... .... .... .... ....
... توضیحات ادامه دارد ...... .... + کلیک کنید
** آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی